چهل و پنجامين يادداشت
در يك سو تويي، به طراوت شاخه گلي و سادگي و پاكي كاغذي سپيد، سلامي به جامعه و آغاز ...
و در سوي ديگر منم، سر در گريبان به خود مشغولم و با هر چه كه دارم خانهاي ميسازم.
در آن سو تويي كه سلامت را صدها سلام پاسخ گفت و آمدنت را تهنيت و تو خندان از اين همه استقبال ...
و در اين سو منم، به كار خود مشغول، خانهاي ميسازم.
در سويي دورتر تويي، آشنايي و هزاران يار شيرين كلام و زيباروي ...
و در اين سو ...، مرا به كار ديگران كاري نيست. خانه خود را ميسازم.
در سويي دورتر از قبل تويي، با ياراني فراري و دوستاني نو رسيده. با طراوتي رفته از گونهها، بي نجابتي آمده در جايش ...
در اين كومه دور، هنوز منم، بيتوجه و لجباز، فقط خانهام را ميسازم.
گويا اين خانه ساختن را تمامي نيست.
در اين سوي نزديك باز تويي، غمگين از ياران، تنها و سر در گريبان، با خشمي آشكار و نهان، پايكوبان ...
در اين سو، هنوز اين تنها خانهاي ميسازد.
و در سويي كاملا نزديك تويي، خسته و نالان، در جستجوي آشنايي مهربان، افتان و خيزان ...
در اين سو منم، كه سر در گريبان فقط خانه خود را ميسازم.
در سويي به من نزديك و از خود دور، تو را ميبينم. افتاده، غمگين و پژمرده، بيدستي براي ياري، بي كوششي براي ايستادن و ماندن، غافل از همه آن نيرنگها و پذيراي نيرنگ فرداها، بي نگاهي به زير، هنوز پاي ميكوبي و ...
"آهاي ...! هر چه ميخواهي بكن، خانهاي كه ساختهام را خراب نكن!"
17-03-1379
... و زندگي، هزارباره ساختن خانههايي است كه من و تو كودكانه ويرانشان ميكنيم.
اما ... من هميشه بي نگاهي به واقعيتهاي اطرافم، خانه خود را ساختهام.