!من كه آبي نبودم




Saturday, February 28, 2004

چهل‌ و دومين‌ يادداشت



براي‌ ما كه‌ سالها جنگيده‌ايم‌، چه‌ سخت‌ است‌ اين‌ با خود جنگيدنها!
چه‌ سخت‌ است‌ در درون‌ خود، با درون‌ خود جنگيدن‌! چه‌ طاقت‌فرساست‌ به‌ خود گلوله‌ زدن‌ و از خود تركش‌ خوردن‌ ...
ببين‌ كه‌ چه‌ مي‌لرزاند اين‌ انفجارهاي‌ پياپي‌، وجودم‌ را به‌ تمامي‌.
اين‌ كندن‌ و به‌ دور انداختن‌ - اگر تواناييمان‌ باشد - چه‌ جانگداز است‌.
چه‌ بيچاره‌ايم‌ ما كه‌ خود به‌ جان‌ خود افتاده‌ايم‌ و مي‌سوزانيم‌ و چه‌ خوش‌اقبالند ديگران‌ كه‌ از اين‌ همه‌ آتش‌ سودي‌ نمي‌برند.
آنكس‌ كه‌ آتش‌ افروخت‌، شايد هرگز او را گمان‌ اين‌ نبود اين‌ آتش‌ به‌ تمامي‌ هستي‌ خواهد سوزاند كه‌ شعله‌ به‌ تدبير به‌ فانوس‌ مي‌برند و بي‌تدبير به‌ خرمن‌ مي‌افكنند.
چه‌ ساده‌اند آنان‌ كه‌ بهر خاموش‌ ساختن‌ اين‌ همه‌ شعله‌ و آتش‌، جرعه‌ آبي‌ بدست‌ گرفته‌اند و به‌ ياري‌ مي‌دوند غافل‌ از اين‌ كه‌ باران‌ رحمت‌ بهر خاك‌ تشنه‌ و حريص‌ مي‌سازند با دستهاي‌ از هم‌ گسسته‌اشان‌.
چه‌ جنگي‌ است‌ اين‌ جا و چه‌ نادانيم‌ ما كه‌ در اين‌ برهوت‌ محبت‌ و هنگامه‌ آتش‌،
خود زخم‌ مي‌زنيم‌ و خود زخم‌ مي‌خوريم‌.


* * *


آنكس‌ كه‌ آتش‌ افروخت‌، به‌ فريب‌ شاخه‌ گلي‌، با ديگري‌، به‌ مغازله‌ نشسته‌ است‌!


23-12-1378


باز هم خيانتي و ...!
وه كه اين داستان خيانت و قهر و آشتي، در آن روزها، چه تكرار ملال آوري داشت.
رنگ پريده بودم و بسيار درهم ريخته كه مي‌نوشتم. مي‌لرزيدم!
هنوز هم كه اين يادداشت را مرور مي‌كنم مي‌لرزم.
بدرستي كه جنگ با خود، سخت ترين جنگهاست، روزي كه تو دشمن خود باشي و همچنين تنها ياور خويش.





.......................................................................................................................................................

Comments: Post a Comment

Home