!من كه آبي نبودم




Wednesday, January 07, 2004

سي‌ و دومين‌ يادداشت



بيا تا دوباره‌ كودك‌ شويم‌ همچون‌ گذشته‌هاي‌ دور!
بيا تا بگذريم‌ از هر آنچه‌ والدين‌ ما، اطرافيان‌ ما، حتي‌ دوستداران‌ ما به‌ ما هديه‌ كردند.
بيا تا چون‌ ابلهان‌ تاريخ‌ نگرديم‌ بدنبال‌ برتري‌ علم‌ و ثروت‌ كه‌ چه‌ بسياري‌ از دست‌ دادند بهر اين‌ دو متضاد، انسانيت‌ را.
بيا تا آنجا كه‌ تاخت‌ انديشه‌ به‌ ميان‌ مي‌آيد، آرزوهايمان‌ را بازگو كنيم‌. همه‌ آن‌ آرزوهاي‌ كوچك‌ و بزرگي‌ كه‌ چون‌ بازگو مي‌كرديم‌، مي‌خنديدند حتي‌ آنان‌ كه‌ در گذر زمان‌ قلبهايشان‌ خشك‌ و بي‌روح‌ شده‌ بود.
بيا كودك‌ باشيم‌ تا شانه‌هاي‌ كوچكمان‌ زير بار مسئوليتها خسته‌ و درمانده‌ نشود.
بيا كودك‌ باشيم‌ تا همه‌ دروغها را باور كنيم‌، بيا تا كودك‌ باشيم‌ كه‌ به‌ ساعتي‌ بگرييم‌ و به‌ روزها خوش‌ باشيم‌.
بيا كودك‌ باشيم‌ تا يكديگر را باور كنيم‌ و نفهميم‌ كه‌ حتي‌ آنجا كه‌ عشقي‌ و محبتي‌ خواستي‌، نيرنگ‌ و ريا ريشه‌ كرد.
بيا تا كودك‌ باشيم‌ و سفره‌ خالي‌ پدر را درك‌ نكنيم‌، بيا تا كودك‌ باشيم‌ و چينهاي‌ پيري‌ را بر صورت‌ مهربان‌ مادر باور نكنيم‌.
بيا تا كودك‌ باشيم‌ كه‌ حتي‌ به‌ وقت‌ بازي‌ چه‌ ساده‌ با هم‌ پيوند زندگي‌ ببنديم‌ و نگسليم‌ حتي‌ به‌ هنگام‌ خشم‌ پدر.
بيا تا كودك‌ باشيم‌ كه‌ هرازگاهي‌ شادمانه‌، به‌ گونه‌هاي‌ هم‌ بوسه‌ دهيم‌ و نباشيم‌ در بند محدوديتهايي‌ كه‌ به‌ هر نام‌ به‌ دست‌ و پاي‌ ما پيچيده‌اند.
بيا تا كودك‌ باشيم‌، شاد باشيم‌، خوشبخت‌ باشيم‌، انسان‌ باشيم‌،...، دوست‌ باشيم‌.



08-08-1378






.......................................................................................................................................................

Comments: Post a Comment

Home