!من كه آبي نبودم




Wednesday, December 24, 2003

قصه‌ها به پايان نميرسند.
راويان، قصه‌ها را ميكشند!

شايد وظيفه‌ايست تشكر از همه كساني كه در اين چند ماه با من بودند و با نظرها خود مرا نشويق به ادامه داستان كردند. و شايد تنها هديه‌اي كه مي توان به دوستان ناديده داد!
پس تشكر از :
گلابتون عزيز كه در ابتدا كنارم بود اكنون قطعا درگير مشكلات زندگي و فراموشي گذراي حاصل از آن.
سوفياي خوب كه فرسنگها دوري هم دوستي را خاطرش نبرد.
شقايق، كه از خواندن دستنوشته‌هايم دلتنگ ميشد.
آبي و نوشته‌هايش كه از روي لطف و دلداري بود.
ديوونه و ديوانگيهاي عاشقانه‌اش كه آن را در بلاگش خواهيد يافت.
كيمياي عزيز كه نظرها و حمايتش را فراموش نخواهم كرد.
ايمان و شوخيهايش.
هليا و پرند عزيز كه در همه بلاگهايم همراه من هستند.
ياسي عزيز كه فقط لبخند ميزد!
عزيزم دريا، كه بيشترين لطف را به من داشت و در بدترين و بهترين لحظه‌هايم در كنارم بود.
شاهان و سارا و حسن از شمال كه با شوخيهاي گاه وبيگاه ، لبخند به لبان همه آوردند.
و دوستان انتهاي راه شهياد و آهو
و كيوان و فانيك و مامان و بابا و دخترشون و عادل و مهسا ونورهود و cute_l3uttefly و nc و آتش و دختر لر و بامزي و ني‌لبك و هستي و بهنام به همراه اظهار لطفهاي بيكرانشان.

و دوستاني كه در معرفي من كوشيدند.
و همه دوستان ديگري كه بي غرض و بي نظر، از قلم افتاده‌اند.





.......................................................................................................................................................

Comments: Post a Comment

Home