!من كه آبي نبودم




Sunday, October 19, 2003

بيست‌ و يكمين‌ يادداشت‌



دويدن‌ تو را خسته‌ نمي‌كند. وه‌! كه‌ چه‌ عالميست‌ كودكي‌…


* * *


آري‌ دويدن‌ … دويدن‌ بياموز … گريختن‌ تمرين‌ كن …
بايد بتواني‌ از هر چه‌ كه‌ متعلق‌ به‌ گذشته‌ است‌ بسرعت‌ بگريزي‌!
«خيال‌ كن‌ حيواني‌ در تعقيب‌ توست‌! جانوري‌ مخوف‌ و لجام‌ گسيخته‌ كه‌ جز دريدن‌ تو و آينده‌ تو نمي‌انديشد. اصلا خيال‌ كن‌ دزدي‌ بهر دزديدن‌ تنها داشته‌ تو به‌ سراغت‌ آمده‌. اين‌ دزد پول‌ و مال‌ نمي‌خواهد. او دزد خوشبختي‌ و جواني‌ توست‌.»
آينه‌ بگذار! فضا ديگر آكنده‌ از عطر محبت‌ نيست‌. وعده‌ها از درون‌ تهيست‌.
آنكه‌ در پستوي‌ خانه‌ عكسي‌ و خاطره‌اي‌ پنهان‌ كرد و قفلي‌ بر دل‌ زد، پيش‌ از تو گريخت‌.
با تو و بي‌ تو، خانه‌ هرگز خالي‌ نيست‌. سايه‌ غريبه‌ها - با حجمي‌ سيال‌ و بويي‌ متعفن‌ - جاي‌ تو را پر خواهد كرد. لذت‌ و اشتياق‌ هم‌آغوشي‌ را پاياني‌ نيست‌!
بخاطر داشته‌ باش‌ آنكه‌ محبت‌ را بي‌ظرف‌ مي‌فروشد در هنگام‌ خداحافظي‌، آخرين‌ جرعه‌ را بر خاك‌ خواهد پاشيد و تو روزي‌ در حسرت‌ آن‌ آخرين‌ جرعه‌.
… كفشهايت‌ را بردار. ديگر هيچكس‌ برايت‌ نخواهد سرود «كفشهايت‌ كو».
و تو خود بهتر مي‌داني‌ كه‌ در عرصه‌ رقابت‌، دوست‌ نيز رقيبي‌ بيش‌ نيست‌. … تنها برو!
باران‌ خواهد باريد و جاي‌ پاي‌ تو را خواهد شست‌. فقط تا پائيز تحمل‌ كن‌.
فصل‌ دلتنگي‌، فصل‌ زدودن‌ يادهاست‌. خواهي‌ ديد.
كوردلان‌ شب‌زنده‌دار مديحه‌هاي‌ خود را خواهند سرود اما تو چه‌ غم‌ داري‌ از اين‌ همه‌ سرود ناپاك‌؟ تو را فردايي‌ است‌ بس‌ روشن‌ كه‌ در آن‌ كوردلان‌ هر چه‌ بسرايند هيچكس‌ نخواهد شنيد.
… دويدن‌ بياموز … دويدن‌ و بسرعت‌ گذشتن‌ و گرد خاطرات‌ بر جاي‌ گذاشتن‌.


09-02-1378







.......................................................................................................................................................

Comments: Post a Comment

Home