!من كه آبي نبودم




Saturday, November 01, 2003

بيست و سومين يادداشت



باور نميكردم كه روزي اين چنين نزديك پاياني بر اين دفتر بنگارم.
آري روزي من بايد ميرفتم، اما
نه اينگونه زود،
نه اينگونه سرد،
نه اينگونه تلخ ...
انگار نه انگار كه روزهايي نه چندان دور اما رفته از خاطر، با هم پيمان بستيم - نه من بستم و تو در انتظار شكستن لحظه‌ها را شمردي - كه سالي ديگر نيز در كنار هم بمانيم كه افسوس، شايد در خاطر هم نيز نمانيم.
كوچك ديروز من!
ميدانم كه تو نه غمگيني و نه شرمگين كه نه هرگز دوستي را حراست كردي و نه به پيماني پايبند بوده‌اي كه اگر بودي شايد امروز ...
بيا تا پايان را نيز چون آغاز بي‌دغدغه پذيرا باشيم.
... كه تو پذيرفتي و من نتوانستم.



19-03-1378






.......................................................................................................................................................

Comments: Post a Comment

Home