!من كه آبي نبودم |
Sunday, October 05, 2003
خاطرات 3 من و تو در خوشي يا ناخوشي در كنار هم نبوديم! من بودم با تويي كه هميشه سايه ديگري را بر سر داشتي و هرگز نخواستي از زير اين سايه بيرون بيايي. سايهاي نه چندان تاريك كه لااقل براي من در زير آن جايي نبود اما من ماندم! در زير يا بيرون اين سايه من ماندم. من ماندم و روزها را تا روشنايي شمردم ولي افسوس! افسوس كه براي تو روشنايي فرا رسيد اما ديري نپاييد و تو به راحتي از دستش دادي. شايد به تاريكي عادت كرده بودي! نميدانم، اما من اين گونه نميخواستم ولي صبر كردم. صبر كردم تا شايد روزي تو بفهمي در زير سايه ديگري، ميتوان زندگي كرد، لذت برد، شادي كرد يا گريست اما نميتوان خوشبخت و آزاد بود.
06-06--1377 .......................................................................................................................................................
Comments:
Post a Comment
|