!من كه آبي نبودم




Monday, July 28, 2003

هشتمين‌ يادداشت‌



من‌ گناهكارم‌! آري‌ تنها من‌ گناهكارم‌!
روزي‌ كه‌ مي‌بايست‌ در مراقبت‌ از تو مي‌كوشيدم‌ تا چنين‌ هرز رفته‌ و ولنگار بزرگ‌ نشوي‌، كوتاهي‌ كردم‌.
روزي‌ كه‌ اولين‌ هرزه‌گرد خياباني‌ همچون‌ بختك‌ به‌ سرنوشت‌ تو چسبيد، من‌ كوتاهي‌ كردم‌.
روزي‌ كه‌ بددهاني‌ و خيره‌سري‌ تو را ديدم‌ و سكوت‌ كردم‌، كوتاهي‌ كردم‌.
روزي‌ كه‌ پي‌ هر گلايه‌ و انتقادي‌ رنجيدي‌ و ابرو كج‌ كردي‌ و من‌ هم‌ از ترس‌ ناراحتي‌ تو ساكت‌ ماندم‌، كوتاهي‌ كردم‌.
روزي‌ كه‌ بي‌توجه‌ و بي‌اعتنا به‌ اندرز هر عاقبت‌انديشي‌ رها شدي‌، من‌ كوتاهي‌ كردم‌.
... و اگر انسانيت‌ نياموختي‌، من‌ كوتاهي‌ كردم‌.
امروز من‌ شرمنده‌ام‌ و سزاوار سرزنش‌ و تو بي‌گناه‌ و شايسته‌ توجه‌!
من‌ تو را هنگامي‌ كه‌ مي‌بايست‌ بنيان‌ زندگي‌ات‌ را سالم‌ و محكم‌ پي‌ مي‌ريختي‌ رها كردم‌ و امروز از اين‌ همه‌ بي‌هنري‌ تو در ساختن‌ اين‌ ساختمان‌ از شالوده‌ خراب‌، افسرده‌ام‌.
براي‌ تو خراب‌ كردن‌ و از نو ساختن‌ اين‌ بنا هنوز دير نيست‌ اما براي‌ من‌ خسته‌ و رنجيده‌ از تو، بي‌خواست‌ تو، توان‌ ياري‌ نيست‌.
بايد «تو» بخواهي‌ تا «ما» آغاز كنيم‌.
بايد تو بخواهي‌.



14-03-1377






.......................................................................................................................................................

Comments: Post a Comment

Home