!من كه آبي نبودم




Monday, July 21, 2003

پنجمين‌ يادداشت‌



بارها با تو از ضرورت‌ دلجويي‌ از كساني‌ كه‌ دوستمان‌ دارند ولي‌ از ما رنجيده‌اند، سخن‌ گفتم‌.
عزيز من‌! اي‌ كاش‌ مي‌دانستي‌ كه‌ زخم‌ كدورت‌ و كينه‌ چگونه‌ پايه‌هاي‌ محكمترين‌ دوستي‌ها را سست‌ و نابود مي‌كند.
اي‌ كاش‌ مي‌دانستي‌ كه‌ قديمي‌ترين‌ دوستي‌ها چگونه‌ با كوچكترين‌ اشتباه‌ از هم‌ مي‌پاشند و فرو مي‌ريزند.
اي‌ كاش‌ مي‌دانستي‌ و قدر دوست‌ مي‌دانستي‌! اي‌ كاش‌...
دوست‌ مانند هر چيز با ارزش‌ ديگر سرمايه‌اي‌ است‌ در زندگي‌ و مهمترين‌ سرمايه‌ آن‌.
انسان‌ صميمانه‌، محبت‌ و عشق‌ را به‌ پاي‌ دوستي‌ مي‌ريزد تا شايد روزي‌ در جايي‌ صميمانه‌ پاسخ‌ بگيرد و عطش‌ تنهايي‌ و دلتنگي‌اش‌ را فرو بنشاند.
عزيز من‌! اين‌ سرمايه‌ را به‌ رايگان‌ نفروش‌ و امانت‌ را به‌ ديگري‌ نسپار! آنان‌ كه‌ تو را دوست‌ مي‌دارند تشنه‌ محبت‌ تو هستند و در ازاي‌ عشقشان‌، جز محبتي‌ صادقانه‌، توقعي‌ ندارند. بي‌پاسخشان‌ مگذار.
قلب‌ انسان‌ سرچشمه‌ پايان‌ناپذير صفا و يكرنگي‌ و محبت‌ است‌.


در بخشيدن‌ جرعه‌اي‌ از اين‌ آب‌، خساست‌ مكن‌!



13-03-1377



به آرامي طلوعي، چيزي در من شكل مي‌گيرد.
جهان كوچكم، آبستن حوادث تازه‌ايست.
بلوري شكستني، به دست لرزان كودكي سپرده شده است. با هر گام برداشتني، دلم مي‌لرزد.
چه آسوده مي‌خرامد، مي‌خراشد، ويران مي‌كند، … !

و در شگفتم كه چگونه ما هميشه، شكست خورده و نالان، از ويرانه‌ها آغاز مي‌كنيم.





.......................................................................................................................................................

Comments: Post a Comment

Home