سومين يادداشت
ما منقرض شدهايم عزيز من! منقرض شدهايم.
در سالهاي دور، اين خاك، مأمن مردان و زناني بود پاك و بيآلايش، سرشار از محبت و صفا و يكرنگي .
در خانهها به روي هر رهگذري باز بود و در هر خانهاي سفرهاي گسترده.
گوش مردم به هر تهمت و ناروايي بسته بود و زبانشان در كام جز به حق نميگرديد و آغوششان بهر هر كمكي باز.
اگر يتيمي، بيپناهي، فقيري گرسنه بود و پناهي ميجست همسايه مهربان سر بر بالين نرم نميگذاشت و خودخواهي خواستاري نداشت.
دختران نجيب و پاكدامن و پسران مغرور و با غيرت بودند. عشق گرانترين كالاي بازار دل بود و با اين همه گراني وه كه چه خريدار داشت. افسوس!
نسل ما منقرض شده است. نسلي كه بدنبال مهر و وفا بگردد، نسلي كه هنوز پاكي را پاس بدارد و دستگيري از ضعيفان را وظيفه بپندارد و عشق ورزيدن را نهايت آمال و آرزو، ديگر وجود ندارد.
14-02-1377
... و يادي از گذشته!
گذشتههاي دستنيافتني.