!من كه آبي نبودم




Friday, July 11, 2003

جوان بودم! 23 ساله شايد و در سال 75. سالي و سني كه دوست داشتن هنوز مجاز بود و دل بستن راحت!
خام نبودم كه به هر طنازي و عشوه‌گري، عنان از كف بدهم. اما هنوز راه‌ها بايد مي‌پيمودم و راه‌هاي طولاني و دشوار، هميشه آغازهاي ساده‌اي دارند و اين نيز آغازي بود به همان سادگي!
زمستان 75 بود – وه كه زمان چه زود مي‌گذرد – من 23 ساله و او 15 ساله. آنقدر كوچك بود كه حتي دوست نناممش.
مي‌گويند انسانها تنها يكبار در زندگي عاشق مي‌شوند و بيش از آن ديگر عشق نيست، بدلي از عشق است و شايد هم كاريكاتوري. من پيش از آن زمان، در 16 سالگي خود، عاشق شده بودم و اينبار … ! عشق نمي‌ناممش اما هرگز كسي در جايي نگفته بود كه انسانها در زندگي، چند بار و چند نفر را مي‌توانند دوست بدارند و من نيز فقط دوست مي‌داشتم و بس. يك نفر از هزاران نفر و يك بار از هزاران بار!
ماجراي اين دست نوشته‌ها نيز به همان سادگي «يك آغاز» بود.
شبي بود و تفرجي در كنار استخر خاطره‌انگيز لاهيجان، عروس شهر‌هاي گيلان، در كنار دوستي. درد و دل ساده‌اي در مورد كساني كه دوستشان داشتيم و دلداري به دغدغه‌اي كه از فرداي آنان داشتيم.
فكر نوشتن و آموختن به كسي كه به هر دليل دوستش مي‌داشتم پيش از اين به سراغم آمده بود اما جرات آغاز را در خود نمي‌ديدم تا آنشب و آن لحظه كه تشويقي و شهامت دادني مرا به نوشتن وادار كرد.
اين نوشته‌ها، خوب يا بد، برهه‌اي است از زندگي. زندگي من يا تو – چه فرق دارد. پرتره‌اي است از ما. يادداشتهايي از دوراني خوش، اما از ياد رفته كه در زندگي همه ما بوده و هست – با تفاوتي در جزئيات – اما ثبتش نكرديم و نمي‌كنيم تا روزي راحت‌تر از خود بگريزيم.
اين نوشته‌ها در سه بخش نوشته شده است. هر قطعه داراي تاريخ است. تكه نوشته‌اي هم شايد به هر قسمت اضافه شود كه آگاهي دهنده نسبت به حس نويسنده در آن زمان و يا دليل نوشتن آن يادداشت باشد. براي اينكه اين دو بخش نيز از يكديگر قابل تفكيك باشد، يادداشت‌هاي تاريخ دار با قلم ايتاليك و بقيه نوشته‌ها با قلم معمولي ثبت خواهد شد.






.......................................................................................................................................................

Comments: Post a Comment

Home