!من كه آبي نبودم




Sunday, January 09, 2005

فصل سوم : من که آبی نبودم!




مقدمه‌اي براي فصل سوم



...شايد كه ما نيز عروسكهاي كوكي يك تقدير بوده ايم. نميدانم!

نادر ابراهيم - «بار ديگر شهري كه دوست مي داشتم»‌



دو فصل به پايان رسيد. براي من عمري به پايان رسيد.
خاطرات گاهي، بدترين يادگاراني هستند كه از عمر درگذشته باقي ميمانند و من از اين يادگاران بسيار دارم.
در آستانه سومين فصل داستانيم. فصلي تازه براي من. براي مني كه هرگز آبي نبودم!
فصل سوم مجموعه دست نوشته هاي پراكنده ايست كه به دوران جديد زندگي ام تعلق دارد. اين مجموعه هرگز جمع آوري نشد. گاه يادداشتي از آن را در زير خروارها كتاب و دفتر و مجله مي يابم و در گوشه اي نگهداري مي كنم. به همين علت اين قسمت توالي تاريخي شايد نداشته باشد.
به عبارت بهتر، اين فصل نوشته هايي پراكنده از فصلي پراكنده است.





.......................................................................................................................................................

Comments: Post a Comment

Home