ششمين شعر
من نه هميشه خوب تو، من نه بدم نه بدترين
نه از تو كم، نه بيش از اين، نه اولين نه آخرين
نه از تبار شبنمم، نه از سلاله علف
من همگي سايه تو، تا شده بر روي زمين
بيخود تو بيخوديام، مستترين مست زمين
ميكدههاي بسته را، خسته نشسته در كمين
من نه به اندازه تو، من نه كم از قالب تو
من همه شعر و من غزل، صاحب شعري به يقين
غريبه تازه تو، صبح دروغين تو شد
در اين طلوع بيحيا، زوال سايه را ببين
اين چه شريك سفرهاي كه نان نداده دست تو
براي كوچ آخرت، اسب تو را نكرده زين
همسفر تازه تو، هرزه كوچههاي شب
منتظر خسته تويي، بيخبر خانه نشين
اي تو تمام من من، با تو خوديتر از توام
بي تو درخت بيزمين، حلقه لخت بينگين
شهيار قنبري "درخت بيزمين"